کار دل در عشقبازی بندگی است


بندگی در عاشقی پایندگی است

بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم


وین شهنشاهی ما زان بندگی است

همچو زلفش سر به پا افکنده ایم


این سرافرازی از آن افکندگی است

جان فدا کردم سر افکندم به پیش


ز انفعال و جای آن شرمندگی است

گر مرا بینی به غم دل شاد دار


کان غم عشق است و از فرخندگی است

مردهٔ دردیم و درمان در دل است


کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است

سید ار جان بخشد از عشقش رواست


عاشقان را کار جان بخشندگی است